«و نريد وان نمن علىالذين استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم وارثين ] و نمكن لهم فىالارض ...» (1)
اراده ما بر اين است كه بر مستضعفان روى زمين منتبگذاريم و آنها را پيشوايان و وارثين زمين قرار دهيم، و حكومت آنها را در زمين پابرجا بسازيم.
پيام اين آيه، بشارت به يك سنت الهى در همه قرون و اعصار است كه هر جا مستضعفان تحتسلطه زورمندان قرار گيرند، اراده خداوند بر اين قرار گرفته است كه زمانى فرا مىرسد كه اينها طعم شيرين پيروزى حق بر باطل را مىچشند و سرانجام حكومت و رهبرى زمين به آنها اعطا مىشود.
اين كلام الهى در حالى بيان شده است كه خداوند قبل از آن خبر از استكبارورزيدن و سلطهگرى فرعون در روى زمين مىدهد. او براى تثبيت پايههاى حكومتخود، به تفرقه مردم مصر پرداخت و آنها را به دوگروه «سبطى» و «قبطى» تقسيم كرد. تمام امكانات رفاهى، ثروتها و پستهاى حساس را در اختيار قبطيان قرار داد و سبطيان كه مهاجران بنىاسرائيل بودند، در نهايت فقر و محروميتبه سر مىبردند و تمام كارهاى دشوار به عهده آنها بود. همچنين براى جلوگيرى از تقويتبنىاسرائيل نسل ذكور آنها را از بين مىبرد، و به تعبير قرآن در يك جمعبندى، او از مفسدان بود. (انه كان من المفسدين) خداوند بعد از ترسيم حكومت فرعون، اين آيه محل بحث را بيان مىكند سپس به داستان حضرت موسى، عليهالسلام، و مقابله او با فرعون و بالاخره پيروزى حق بر باطل مىپردازد.
اين آيه در سوره قصص - كه از سورههاى مكى است - مذكور است و بنا بر قول بعضى در سال يازدهم هجرى نازل شده است، يعنى در زمانى كه مسلمانان در حال گذراندن دوران سختشكنجهها و آزار قريشاند و محاصره اقتصادى را سپرى كردهاند و دو تن از حاميان پيامبر اسلام ،صلىاللهوعليهوآله، - ابوطالب و خديجه - از دنيا رفتهاند و سفر تبليغى پيامبر اسلام ، صلىاللهوعليهوآله،به طائف نيز با شكست روبرو شده است، و در نتيجه نهايت ضعف و ناامنى بر مردم مسلمان سايه افكنده است و ممكن استياس و نااميدى برآنها چيره شود. خداوند ماجراى ظلم فرعون و قيام حضرتموسى، عليهالسلام، را بازگو مىكند تا ياس آنها به اميد مبدل شود و بدانند كه بعد از هر شدتى فرجى است و اراده الهى بر تمام ارادهها غالب مىگردد.
واژه «مستضعف» كه از ماده «ضعف» است، به كسى گفته مىشود كه بر اثر ستم ستمگران به حالت ضعف كشيده شده باشد.
اين ضعف مىتواند ناشى از اختلاف طبقاتى جامعه يا تعداد كمنيرو، ياء نداشتن تجهيزات دفاعى، يا نداشتن رهبرى آگاه و شجاع باشد و در بعضى مواقع اين ضعف، ضعف فرهنگى و عقيدتى است.
در مقابل اينها، مستكبران و اشرافى هستند كه برترىجويى و ظلم و ستم را پيشه خود ساختهاند و با هر وسيلهاى كه بتوانند، مستضعفان را تحتسلطه خود قرار مىدهند.
بااستفادهازآياتالهى،مستضعفان به دو گروه تقسيم مىشوند:
گروه اول: مستضعفان بىگناه و ماجور
گروه دوم: مستضعفان گنهكار و غيرماجور
گروه اول كسانى هستند كه به هر علتى، قدرت مقابله با دشمن را ندارند و راهى براى فرار از سلطه زورمندان نيز برايشان ممكن نيست، به همين جهت چنين گروهى نه تنها گنهكار نيستند، بلكه صبر در برابر فشارها و سختيهايى كه از جانب دشمنان بر آنها تحميل مىشود، اجر و پاداش الهى را هم به همراه دارد.
نمونه اين گروه، مسلمانان صدر اسلام هستند كه خداوند خاطرات قبل از هجرت را به ياد آنها مىآورد و مىفرمايد:
«و اذكروا اذانتم قليل مستضعفون فىالارض تخافون ان يتخطفكم الناس فاويكم و ايدكم بنصره و رزقكم منالطيبات لعلكم تشكرون» (2)
به ياد آوريد زمانى كه شما گروه كمى بوديد كه در روى زمين شما را به ضعف كشانده بودند،مىترسيديد كه مردم شما را بربايند ، ولى او شما ر را پناه داد و يارى كرد و از روزيهاى پاكيزه بهرهمندتان ساخت، تا شايد شما شاكر شويد.
اين گروه ظلمپذير نيستند، بلكه مشكل اينها نداشتن ياور و رهبرى است كه آنها را ازاين ظلم و ستم برهاند. به همين جهت قرآن براى ترغيب به يارى اينهامىفرمايد:
«و مالكم لاتقاتلون فىسبيلالله والمستضعفين من الرجال والنساء والولدانالذين يقولون ربنااخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها واجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا» (3)
چرا شما در راه خدا و در راه زنان و مردانمستضعفنمىجنگيد؟ آن كسانى كه مىگويند: خدايا! ما را از اين شهرى كه اهل آن ستمگرند خارج كن، و براى ما از طرف خود، سرپرستى قرار ده، و از جانب خود، براى ما ياورى معين فرما.
از اين آيه استفاده مىشود كه تنها چاره اينها براى رهايى از دشمن، دستبه دعا بردن در پيشگاه الهى بود، خداوند نيز مسلمانان را براى يارى آنها ترغيب مىكند، چون اينها در صورت داشتن ياور، از جهاد و مبارزه در راه خدا هراسى ندارند.
خصوصيت ديگر اين گروه اين است كه اينها با وجودى كه از نظر جمعيت و قدرت، ضعيف هستند اما داراى روحيهاى محكم و ايمانى قوىاند، به گونهاى كه هيچگاه در برابر مستكبران و طعنههاى آنها خود را نمىبازند. همچنان كه خداوند در وصف مستكبران و مستضعفان زمان صالح پيامبر، صلىاللهوعليهوآله، مىفرمايد:
«قالالملاء الذين استكبروا من قومه للذين استضعفوا لمن امن منهم اتعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مؤمنون] قال الذين استكبروا انا بالذى امنتم به كافرون» (4)
اشراف متكبر قوم او (صالح،عليهالسلام) خطاب به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند گفتند: آيا يقين داريد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ آنها گفتند: ما به آنچه كه به وسيله او فرستاده شده ، ايمان داريم. مستكبرين گفتند: ما به آنچه كه شما به آن ايمان آوردهايد، كافريم.
همان طور كه مشاهده مىشود ملامت و طعنه مستكبران در ايمان راسخ آنها اثرى نمىگذارد و به صورت صريح آنچه را كه بدان ايمان آوردهاند، بازگو مىكنند ، به گونهاى كه تنها سخن مستكبران در برابر اينها اين است كه ما به آنچه كه شما به آن ايمان آوردهايد، كافريم!
مسلم است چنين گروهى، اگر مورد ظلم ستمگران قرار گيرند، اجر آنها در پيشگاه الهى محفوظ است.
اما گروه دوم از مستضعفان، كسانى هستند كه گر چه بظاهر اسلام آوردهاند، اما بر اثر ضعف ايمان، خود را از حق و از آشنايى با احكام و معارف الهى دور نگهداشته و به خاطر علاقه شديد به خانه و زندگى و داراييهايشان، حاضر نيستند خود را از چنگال دشمنان برهانند و هجرت كنند. نمونه اينها گروهى از مسلمانان صدر اسلام بودند كه با مسلمانان به مدينه هجرت نكردند و نتيجه اين شد كه در جنگ بدر مجبور شدند در صف بتپرستان قرار گيرند و با مسلمانان بجنگند و بعضى از آنها نيز در ميدان جنگ كشته شدند.
قرآن سرنوشتشوم اين گروه را چنين بيان مىنمايد:
«ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فىالارض قالوا الم تكن ارضالله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماوئهم جهنم و ساءت مصيرا» (5)
كسانى كه به خودشان ظلم كرده بودند، فرشتگان ، روح آنها را گرفتند و به آنها گفتند: شما در چه حالى بوديد؟ گفتند: ما در سرزمين خود در حال استضعاف بوديم. آنها (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمين خدا، پهناور نبود تا به آنجا مهاجرت كنيد؟ بنابراين ، آنها جايگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند.
تعبير مرحوم «علامه طباطبايى» اين است كه اين گروه مىتوانستند به وسيله مهاجرت خود را از سلطه دشمنان نجات دهند و از حومه استضعاف خارج شوند. بنابراين ملائكه استضعاف آنها را تكذيب كردند، چون اينها قدرت داشتند كه خود را از قيد و بند استضعاف به در آورند ولى با سوءاختيار خود، پذيراى استضعاف شدند. (6)
بنابراين ، اينها نه تنها در استضعاف خود ماجور نيستند، بلكه سرنوشتشومى در انتظار آنهاست.
البته خداوند در ادامه همين آيات، گروهى از مستضعفان را كه چارهاى براى رهايى خود ندارند استثنا مىكند و مىفرمايد:
«الاالمستضعفين منالرجال والنساء و الولدان لايستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا] فاولئك عسىالله ان يعفو عنهم و كانالله عفوا غفورا» (7)
مگر آن دسته از مردان و زنان مستضعفى كه ناتواناند و چاره و راهى براى نجات خود نمىيابند، پس آنهااميد است مورد عفو خدا قرارگيرند و خداوند عفوكننده و آمرزنده است.
با توجه به اين مطالب، ملاك تشخيص مستضعف ماجور و غير ماجور معلوم شد. بنابراين ، آن گروه از مستضعفانى كه خداوند اراده كرده است كه به آنها نعمت پيشوايى زمين را بدهد، آنهايى هستند كه در برابر ظلم ظالمان و كفر كافران تسليم نمىشوند و ناتوانى آنها در برابر دشمن قهرى بوده است نه با سوءاختيار خود! و اينها هستند كه خداوند وعده پيروزى آنها را داده است.
تا به حال مشخص شد اراده الهى بر اين است كه مستضعفان وارث زمين شوند، و شكى نيست كه اگر اراده خداوند به چيزى تعلق بگيرد، آن امر محقق خواهد شد. (انماامره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون) (8)
اما آيا تاكنون اين وعده الهى تحقق يافته استيا نه ؟ و در صورت تحقق اين وعده چه كسانى، از مصاديق آن هستند؟
همانطور كه گفته شد، خداوند اين آيه را هنگام بازگويى ماجراى دوران ستمگرى فرعون نسبتبه بنىاسرائيل بيان كرد و همين گروه مصداق بارز اين آيه هستند كه با يارى خداوند حكومت فرعون نابود شد و بنىاسرائيل وارث زمين شدند، خداوند در اين باره مىفرمايد:
«و اورثناالقوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها و تمت كلمة ربكالحسنى على بنىاسرائيل بما صبروا و دمرنا ماكان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون» (9)
ما مشرقها و مغربهاى پربركت زمين را به آن قوم تضعيف شده واگذار كرديم، و وعده نيك پروردگارت بر بنىاسرائيل، به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند، تحقق يافت و آنچه كه فرعون و قومش ساخته بودند و عمارت و كاخهاى باعظمت آنهارا نابود كرديم.
مراد از مشارق و مغارب ، سرزمين مصر و شام است كه تحتسلطه فرعونيان بود و بنىاسرائيل بر آن حاكم شدند.
نمونه ديگر آن، حكومت پيامبر اسلام ،صلىاللهوعليهوآله، است كه پس از سالها تلاش و مبارزه و تحمل شكنجههاى طاقتفرسا و محاصره اقتصادى و هجرت و جهاد، سرانجام اسلام و معارف الهى از جزيرةالعرب به تمام نقاط جهان گسترش يافت، و اين در حالى بود كه در اوايل بعثت، مسلمانان از نظر نيرو، تعدادشان كم، و از نظر قدرت، ضعيف بودند و در ناامنى و ترس بسر مىبردند. همچنان كه خداوند اين موضوع را در سوره انفال آيه26 به ياد مسلمانان مىآورد.
به هر حال اين سنت الهى است كه در هر زمان و مكانى كه شرايط فراهم گردد، اراده الهى نيز بر اين قرار مىگيرد كه به وعده خود عمل كند و حق بر باطل پيروز شود همچنان كه امام زينالعابدين (على بنالحسين،عليهالسلام) در روايتى مىفرمايد:
«والذى بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا ان الابرار منا اهل البيت و شيعتنا بمنزلة موسى و شيعته و ان عدونا و اشياعهم بمنزلة فرعون و اشياعه» (10)
قسم به كسى كه محمد ، صلىاللهو عليهوآله، را بحق مبعوث كرد تا بشارتدهنده و انذاركننده باشد، نيكان از مااهلبيت و شيعيان آنها به منزله موسى،عليه السلام،و پيروانش و دشمنان ما و تابعان آنها به منزله فرعون و تابعان آن هستند.
پيام اين روايت اين است كه خط موسى،عليهالسلام، و فرعون در همه اعصار و قرون جريان دارد و اهل بيتپيامبراسلام، صلىاللهوعليهوآله، و شيعيان آنها يكى از مصاديق آن هستند كه بر اثر برترىجوييهاى ستمگران زمان خود در حالت استضعاف قرار دارند ولى سرانجام وارث زمين خواهند شد. از امام صادق،عليهالسلام، در اينباره روايتى نقل شده است كه مىفرمايد:
«ان فرعون قتل بنىاسرائيل فظفرالله موسى بفرعون و اصحابه حتى اهلكهمالله و كذلك اهلبيترسولالله اصابهم من اعدائهمالقتل والغصب ثم يردهمالله و يرد اعدائهم الى الدنيا حتى يقتلوهم» (11)
فرعون بنىاسرائيل را كشت ، پس از آن خداوند موسى، عليهالسلام، را بر فرعون و يارانش غلبه داد به گونهاى كه خداوند آنهارا هلاك كرد. اهلبيترسولالله،صلىالله وعليهو آله، نيز اينچنين هستند كه از جانب دشمنانشان كشته مىشوند وحق آنها غصب مىشود، پس از آن خداوند آنها و دشمنانشان را به دنيا برمىگرداند تا اهلبيت، دشمنان خود را بكشند.
در روايتى ديگر، مفضل بن عمر مىگويد: از امام صادق،عليهالسلام، شنيدم كه مىفرمود: پيامبر ، صلىاللهوعليهوآله، نگاهى به على و حسن و حسين،عليهمالسلام،افكندند و فرمودند: شمامستضعفان بعد از من هستيد.
مفضل مىگويد: از امام صادق، عليهالسلام، سؤال كردم: اى پسر رسول خدا! معناى اين سخن چيست؟
حضرت فرمودند: معنايش اين است كه شما امامان بعد از من هستيد، خداوند مىفرمايد:
«و نريداننمن على الذين استضعفوافىالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين] و نمكن لهم فىالارض ...»
سپس فرمودند: اين آيه تا روز قيامتبين ما جريان دارد. (12)
امام على،عليهالسلام، نيز با تعبيرى زيبا و جالب، اينگونه نويد چنين روزى را مىدهد كه:
«لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها و تلى عقيب ذلك:«و نريد اننمن على الذين استضعفوا فىالارض و...» (13)
دنيا پس از چموشى و سركشى، به ما باز مىگردد و مهربانى مىنمايد همانند شترى كه از دادن شير به دوشندهاش خوددارى مىكند و براى بچهاش نگاه مىدارد. سپس اين آيه را تلاوت كردند ...
در روايتى ديگر نيز پس از تلاوت اين آيه فرمودند:
هم آل بيت محمد يبعث الله مهديهم بعد جهدهم فيعزهم و يذل عدوهم» (14)
اينهااهلبيتمحمد،صلىاللهو عليه و آله، هستند; خداوند بعد از تلاش و كوشش آنها، مهدى،عليهالسلام، آنها را برمىانگيزاند و اينها را عزيز و دشمنانشان را خوار و ذليل مىكند.
آرى، اين روايات بشارت به تحقق مصداقى ديگرى از اين آيه است كه بايد در انتظار چنين روزى بود و آن ظهور مهدى آل محمد ، صلىاللهوعليهوآله، است كه حكومت او سراسر جهان را فرا خواهد گرفت. او همان كسى است كه در هنگام تولد لب به سخن گشود و شهادت به وحدانيت الهى داد و بر پيامبر اسلام و اميرالمؤمنين و ائمه ، عليهمالسلام، بعد از او تا پدرش امام حسن عسكرى،عليهالسلام، درود فرستاد، سپس اين آيه را تلاوت كرد:
«بسمالله الرحمنالرحيم و نريد اننمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين] و نمكن لهم فىالارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ماكانوا يحذرون ...» (15)
1. سوره قصص (28)، آيات6- 5.
2. سوره انفال (8)، آيه26.
3. سوره نساء (4)، آيه 75.
4. سوره اعراف (7)، آيات76 - 75.
5. سوره نساء (4)، آيه97.
6. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان ، ج9 ، صص 82 - 80.
7. سوره نساء (4)، آيات99-98.
8. سوره يس (36)، آيه 82.
9. سوره اعراف (7)، آيه137.
10. نورالثقلين، ج 4، ص109 ، عبد على بن جمعةالعروبى، مطبعةالحكمة، قم.
11. همان، ص107.
12. همان، ص 110.
13. نهجالبلاغه«صبحى صالح» كلمات قصار209; «فيض الاسلام»، كلمات قصار 200.
14. الطوسى، ابىجعفر، محمدبنالحسن، كتابالغيبة، ص113، مطبعةالنعمان، النجف.
15. ر.ك: الصدوق، محمدبنعلىبنالحسين، كمالالدين و تمامالنعمة، ص 425 ، مكتبه الصدوق ، تهران، 1390.